حدود یه هفته پیش، بعد از تقریبا سه ماه، تو حیاط رفتم و عمو رو دیدم. پرسید دلت تنگ نشده بود؟ گفتم یه کم. خندیدن. گفتم برا خود کرمان یه کم. بیشتر برا شماها دلم تنگ شده بود. گفتن آره خب همون. وگرنه کرمان چی داره مگه. خود شهرش که چیزی نیست. ‌از خیلی کرمونیا اینو شنیدم. که اصا این شهرو شهر حساب نمیکنن. بنظرشون چیز خاصی نداره و ارزش موندن نداره بدون آدمای توش. بیشترشون بخاطر یه آدمایی که ساکن اینجان، حاضر شدن که بمونن.

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دانلود پایان نامه وبلاگ نویس | Blogger نقد های درخواستی فیلم و سریال از شما فتل فتلیان ايراکد-مجتمع برنامه نويسي ايرانيان عروس هلندی ---- 09109810130 بیمه مسافرتی سامان معرفی بهترین فیلمهای ترسناک ایرانی 2020 +عکس